37
یک نفر می آد که من منتظر دیدنش ام یک نفر می آد که من تشنه ی بوییدنش ام خالی ی سفره مون و پر از شقایق می کنه واسه موج های سیا، دست ها رو قایق می کنه مث یک معجزه اسمش تو کتاب ها اومده تن اون شعرای...
View Articleبه زودی
متاسفانه مسائل سیاسی روز مجال نوشتن نداد نمیشد تو این التحاب سیاسی ننوشتو از کافه گفت و از اونجایی که به یه بنده خدایی قول داده بودم سیاسی ننویسم ترجیح دادم کلن ننویسم تا یکم آروم بشمو دستم به قلم کافه...
View Article38
اینروزها دلم بیمار است. هی دارد بالا میآورد پسماندههای تو را ! __ هی بی نشون!!! فهمیدی؟؟؟
View Article39
بدم میآید از نالههای شاعرانه یا زودتر بیا یا برو بمیر! هی بی نشون!!! اینم واسه تو بود...
View Article40
دستَت را خواندهاَم دیگر. بیا، تمامِ ورقهایم برای تو "آسِ"دلَم را پَس بده! هی بی نشون!!! اینجوریاست دیگه....
View Article41
مثل کوری که شب ها نیز عینک از چشم بر نمی دارد بی اختیار کفش هایش را به پا کرد و خوابید کمی خسته بود از "کاش..."از "اگر..."دیوانه ی رقص روی آتش بود با پای برهنه صبح روز بعد کفش هایش کمی خاک آلود بود و...
View Articleکافه ی دنج ما 22
-کجه، یکم بیارش اینورتر بهتر میشه، آها خوبه بیا پایین f.s از روی میزی که واسه لهستانیا سمت راست دیوار کافه رو میپوشونه اومد پایین و صندلاشو که مشکیه و روش پرچم آلمان نقش بسته پاش کرد دست زد به کمرش و...
View Article
More Pages to Explore .....